پس از باران

ساخت وبلاگ
خیلی خستم! به زور چشامو باز نگه داشتم. از 6 صبح بیدارم و فردا هم ارائه دارم. الان همزمان که اسلاید درست میکنم لوگو و گیف می‌سازیم برای تبلیغات! امروز بعد از جلسه صبح با 100 نفر بیشتر حرف زدم! اون آهنگ هیجانی چند پست قبل داره با ماکسیمم صدای ممکن پخش میشه که خوابم نبره :/ مطمئنم تو زندگی قبلی خودم راننده بیابونی چیزی بودم. گاهی فکر میکنم این همه دویدن برای چی؟!! تهش چی داره؟؟ ولی  زندگی من همینه. با همه استرس‌هاش، شب بیداری‌هاش، دغدغه‌هاش دوستش دارم. انتخاب خودمه و برای انتخابام خیلی خیلی ارزش قائلم هر چند اشتباه! حسرت نبرم به خواب آن مرداب کآرام درون دشت شب خفته ست دریایم و نیست باکم از طوفان دریا همه عمر خوابش آشفته ست... + ببخشید که کامنت‌ها بی‌جواب موند. فردا بعد از ارائه جواب میدم حتما. مرسی از محبتتون :)برچسب‌ها: دانشجویی در پایتخت پس از باران...
ما را در سایت پس از باران دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : baranm2a بازدید : 417 تاريخ : شنبه 25 آذر 1396 ساعت: 17:46

تعطیلات سه روزه تموم شد و امروز عصر برگشتم پایتخت. چهارشنبه برای ترم بعد که قراره درس بدم سرفصل آماده کردم و خدا میدونه قراره چیکار کنم سرکلاس :))) حالا که ایده بازار پیش اومده و هم زمان بحث تدریس پیشنهاد شد، حس میکنم علاقه‌ام به کارای اجرایی بیشتره! ولی همچنان عشق تدریسم دارم ولی بین خودمون بمونه همیشه دلم میخواسته معلم ابتدایی باشم اونم پسرونه!!! :) پنجشنبه یه دوست خووووووب رو بعد از مدت‌ها دیدم، رفیق شفیق دوره کارشناسی و دوستی که همیشه جای خواهر نداشته‌ام بوده. انقدر انرژی مثبت گرفتم که حالم تا مدت‌ها خوبه ;) بقیه وقتم هم عملا به خوندن کتاب کنار بخاری گذشت... واقعا توی زمستون غیر از یه کتاب خوب، یه جای گرم و یه لیوان شیر کاکائو داغ چی میشه از خدا خواست؟ نامه به کودکی که هرگز زاده نشد رو تموم کردم. خیلی خوب بود و میتونم بگم ارزش خوندن رو داره. بعد کتاب از بابا لنگ دراز به جودی رو شروع کردم که برعکس ماجرایی که جین وبستر تعریف کرده رو روایت میکنه. یه کم ایرانیه :) ولی بدک نیست. یه کتابم هدیه گرفتم به اسم رویاهایم را نقاشی کن که از طرحش خیلی خوشم اومده و در نوبت خوندنه! این چند روز بی خیال درس و ایده بازار بودم و از لحظه‌ای که برگشتم با حجم تلفن و پیام مواجهم!! اینجور که معلومه میریم که داشته باشیم یه هفته پرکار و شلوغ رو :)برچسب‌ها: تهران در بعد از ظهر پس از باران...
ما را در سایت پس از باران دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : baranm2a بازدید : 238 تاريخ : شنبه 25 آذر 1396 ساعت: 17:46

   به مناسبت روز دانشجو دستبند کادو گرفتم ^ - ^ اصولا به دانشجویان جدید الورود کادو میدن ذوق داشته باشن. من به عنوان گونه‌ی بعید الخروج جایزه گرفتم D: پس از باران...
ما را در سایت پس از باران دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : baranm2a بازدید : 182 تاريخ : شنبه 25 آذر 1396 ساعت: 17:46

همه کارام دوباره قاتی شده! حجم درس و تمرین‌ها به کنار! آخر هفته‌ای که به خاطر قولی که برای کمک به پایان‌نامه یه دوست دادم کاملا پره به کنار! ایده بازاری که تیممون شبیه لشکر شکست خورده شده و بچه‌ها به خاطر میان ترم کم کار شدن به کنار! یه سری اتفاق پیش بینی نشده! و مریضی عمو :( خدایا خودت کمک کن عمل فرداش به خیر بگذره.


برچسب‌ها: از رنجی که می‌بریم پس از باران...
ما را در سایت پس از باران دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : baranm2a بازدید : 183 تاريخ : شنبه 25 آذر 1396 ساعت: 17:46

 میگه حواست هست؟ دانشجوی دکترایی‌ها! ستاره‌دار نشی یه وقت؟ میگم: هر شب ستاره‌ای به زمین می‌کشند و باز این آسمان غم زده غرق ستاره‌هاست! :) امروز که ساعت 3 توی دانشگاه به مناسب 16 آذر سخنرانی بود. گفتم که نمیرم. اونم با این همه کار... از صبح دوستم زنگ میزد و میگفتم که نمیام. و اونم میگفت تو نری منم نمیام. ساعت 2:30 با پخش آهنگ، دیدم حقیقتاً نمیتونم!!! :) یکی از دلایلی که پلی‌تکنیک رو دوست داشتم جو سیاسی باحالش بود... الان چی شده که انقدر بی‌تفاوت شدم! هیچی دیگه... زنگ زدم و گفتم میاااااااااااام... بی‌خیال هم ورک و درس.. توی آمفی جا نبود و رو زمین نشستیم.  خوشحالم که رفتم! از اینکه هنوزم علایق چند سال پیشم رو دارم خیلی خوشحالم. اعتراف می‌کنم نمیتونم به سی یا ست بی‌تفاوت باشم و اگر علوم سیاسی‌ای چیزی خونده بودم حتما دلم میخواست نماینده مجلس بشم D: هر چند مورد داشتیم با مهندسی راه و ساختمان هشت سال رئیس جمهور بوده :) جدیداً دارم از فاز آکادمیک میزنم بیرون. یعنی به هر شغلی فکر میکنم غیر از تدریس :))) خدا رو شکر مامانم اینجا رو نمیخونه. خداییش باحاله‌ها. یه لحظه فکر کنید مثلا وزیر یا نماینده مجلس باشی ;) همین الان این فکر رو تو اتاق به اشتراک گذاشتم و مهشید - هم اتاقیم- گفت که بهم رای میده! و اون یکی هم اتاقیم گفت که تو قابلیتشو داری! و با چادرتو و روسری‌هات همین الانشم تیپت همونجوریه D: پس از باران...
ما را در سایت پس از باران دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : baranm2a بازدید : 169 تاريخ : شنبه 25 آذر 1396 ساعت: 17:46

صبح سرد پاییزی که اصلا دلت نمی‌خواد از تخت بیای پایین و به حجم کارات فکر می‌کنی و برنامه‌ریزی میکنی چطور به همه‌شون برسی و چقدر امروز باید راه بری... و همزمان داری فحش میدی که لعنت به این زندگی که همش باید توش بیدار شد! یهو اسمس میاد با کمال مسرت شما به عضویت بنیاد ملی نخبگان در اومدید! می‌تونم بگم با شیرجه پریدم توی سوییت. و بعد از اجرای مراسم پایکوبی با نوای بر طبل شادانه بکووووب... پیروز و مردانه بکووووب دارم میرم دنبال چرخه تکراری زندگیم. حداقل مزیتش این بود که اون موقع چرثقیل هم نمیتونست منو از تخت جدا کنه و یه اسمس تونست! قدرتی خدا D:برچسب‌ها: لبخندهای کشدار پس از باران...
ما را در سایت پس از باران دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : baranm2a بازدید : 199 تاريخ : شنبه 25 آذر 1396 ساعت: 17:46

 

پس از باران...
ما را در سایت پس از باران دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : baranm2a بازدید : 189 تاريخ : شنبه 25 آذر 1396 ساعت: 17:46

این مدل آهنگا رو میسازن صرفا جهت اینکه بعد از یازده من بتونم بیدار بمونم!! :)
پس از باران...
ما را در سایت پس از باران دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : baranm2a بازدید : 170 تاريخ : شنبه 25 آذر 1396 ساعت: 17:46

خداحافظی کردم از تک تکشون و داشتم فکر میکردم تمام مدتی که توی اون مبل چرمی سیاه فرو رفته بودم از اینکه تنها مونث اون جلسه بودم معذب بودم! به خصوص اینکه قرار شد جمعه هم یه نمایشگاهی برم که چندان مایل نبودم. و با اینکه مخالفتم رو نشون دادم موفق نشدم بگم که نمیخوام بیام. درو که باز کردم که برم؛ صدام کرد خانم نون؟ از همون جلوی در بی‌تفاوت گفتم بله؟ هیچی نگفت. برگشتم توی اتاقش و با تعجب گفتم بفرمایید؟ در کشوش رو باز کرد و یه بسته داد دستم. هاج و واج گفتم این چیه؟ هنوز ذهنم درگیر نمایشگاه بود و حس میکردم این بسته یه ارتباطی به اون نمایشگاه داره. گفت این برای شماست. گفتم چیه؟ چیکارش کنم؟ که گفت قابل شما رو نداره و دوباره مشغول کارش شد. با بسته تو دستم مجددا از جلوی همه رد شدم و خدافظی کردم. برام مهم نبود گفتم احتمالا به خاطر این چند وقت خواسته جبران کنه. اومدم خوابگاه و بازش کردم. بود. هم اتاقیام هاج و واج گفتن عطر داده!!!!! همون وسط اتاق گذاشتمش. انقدر برام اهمیت نداشت که حتی حال عصبانی شدن نداشتم. انقدر ذهنم درگیر کارای خودمه که حتی حوصله ندارم فکر کنم ممکنه منظوری داشته باشه از این حرکت!  دیروز هم اون پسر سریشه که یه مدت پی‌ام داد و کل قوانین آموزشی دانشگاه رو از من میپرسید، دیدمش. گفت ببخشید چند تا سوال داشتم. (دیگه تو تلگرام جوابشو نمیدم). گفت استاد راهنماشو راضی کرده بیاد ترم بعد از پس از باران...
ما را در سایت پس از باران دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : baranm2a بازدید : 188 تاريخ : شنبه 25 آذر 1396 ساعت: 17:46

دست‌های توصبحی روشن‌اندصبح جمعه‌ی پاییزکه زیر ملافه‌ی سردی به موسیقی دوری گوش می‌کنم.                                                                                         شمس لنگرودی صبح جمعه‌ای که ببینی آهنگ رو برات فرستاده تا چه اندازه می‌تونه حال خوب کن باشه؟ انقدر با صدای بلند گوش دادم که نه تنها نسبت به امتحان فردا بی‌خیال شدم پرده تمپان گوشمم در آستانه پاره شدنه :))) یه همچین دیوونه‌های دوست داشتنی‌ی دارم :))) گفتم باهاتون به اشتراک بذارم ولی اگر مشغول کار مهمی هستید توصیه می‌کنم دانلودش نکنید چون دیگه نمیتونید ازش بگذرید D:برچسب‌ها: لبخندهای کشدار, مخاطبش گم شده پس از باران...
ما را در سایت پس از باران دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : baranm2a بازدید : 146 تاريخ : شنبه 11 آذر 1396 ساعت: 19:00

میانترم، اسپانیا، پرتغال
پس از باران...
ما را در سایت پس از باران دنبال می کنید

برچسب : افسردگی, نویسنده : baranm2a بازدید : 181 تاريخ : شنبه 11 آذر 1396 ساعت: 19:00

هنو بیدارم!!! شاید سوال شه براتون چه جوری؟ خوب باید بگم به سختی و البته به لطف کاظم - فلاسکم- و خوردن یه بشکه کاپوچینوی غلیظ! فلاسکم مرد ِ روزای سخت زندگیم بوده! واسه همین اسمش کاظمه :) با وجود این بیداری؛ هم‌ورک فردامو در مورد سنسورها انجام ندادم! و این در حالیه که استاد صدا میکنه بری پای تابلو و توضیح بدی :/ استرسش شبیه دوره راهنماییه مثلا.. در این حد تینیجری با آدم برخورد میکنن! حالا این هیچی. کسی میدونه چرا من این موقع شب در حالی که تمرین فردامو حل نکردم نشستم به شکل احمقانه‌ای راجع به روش‌های نمونه‌سازی سریع مطالعه می‌کنم؟ جوابشو خودم میدونم! چون ذهنم در حال حاضر علاقه‌ای به سنسور نداره. و به همین شکل ممکنه شب میانترم روش‌های نمونه سازی سریع علاقه داشته باشه سنسور بخونه!!! فقط میخواستم پس از باران...
ما را در سایت پس از باران دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : baranm2a بازدید : 185 تاريخ : جمعه 10 آذر 1396 ساعت: 1:47

مواردی هم هست که وسط هم‌ورک و میان‌ترم دلت هوای نقاشی می‌کنه. و یا شاید بعد 19 سال تحصیلی حس می‌کنی نکنه اشتباهی باشه D:

فقط خدا میدونه چقدرررررررررررررر ذوق دارم واسه اینا :)


برچسب‌ها: لبخندهای کشدار پس از باران...
ما را در سایت پس از باران دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : baranm2a بازدید : 159 تاريخ : جمعه 10 آذر 1396 ساعت: 1:47

یه ترم سعی کردم آسه برم آسه بیام که گربه شاخم نزنه مثل اینکه از تمام سال‌های تحصیلم بیشتر گاو پیشونی سفید بودم :))) خیلی شلوغه کلاسایی که دارم. میرم یه گوشه میشینم میام همه هم به شکل جامع و کامل اطلاعاتمو دارن! 


برچسب‌ها: دانشجویی در پایتخت, دموکراسی تو روز روشن پس از باران...
ما را در سایت پس از باران دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : baranm2a بازدید : 167 تاريخ : جمعه 10 آذر 1396 ساعت: 1:47

پاییز که می‌شه ما بی‌اختیار میریم اتاق جمشید، پاییز یهو می‌آد، تو یه روز، مثه بهار و بقیه. صپ زود بیدار میشی، می‌بینی حیاط شده طوفان رنگ و رنگ که برپا در دیده می‌کند... مام مثه عوام الناس، مثه سیاوش قمیشی و کریس دی برگ عقیده داریم پاییز دلگیره، شباش صدای بوف می‌آد. به جمشید میگیم سرمرگی مهمون نمی‌خوای، دلمون گرفته؟ میگه بابا کجاش دلگیره، نیگاه نارنگی‌ها رو، نیگا نارنجیا رو، به زبان حال با انسان سخن می‌گه، خرمالو رو ببین. می گم جمشید نارنجی چیه؟ مهر، آبان، وای از آذر! چه جوری بگذرونیم امسال رو؟                                                                                از رادیو چهرازی - لینک + هر پاییز یه روزی داره که دلت بخواد رادیو آسایشگاه چهرزای رو گوش بدی... همین الان فهمیدم پسر همسا پس از باران...
ما را در سایت پس از باران دنبال می کنید

برچسب : برنمیگرده؟, نویسنده : baranm2a بازدید : 191 تاريخ : جمعه 10 آذر 1396 ساعت: 1:47

به طور رسمی سرتیم گروه ایده بازار شدم! و قرار شد که انتخاب اعضای تیم با خودم باشه که پس فردا مدعی نشم که مسئولیت پذیر نیستند :/ تا الان مخ چند نفرو زدم و فردا استارت کار توی برج فناوری زده میشه و خوب میتونم بگم یه کم استرس دارم! باید توی برخوردهام به بالانس برسم که هم حرفامو گوش بدن، هم فکر نکنن میخوام بهشون دستور بدم. اعضای تیم تا الان نرگس، شیوا، الناز، امیررضا، عالم(!) و جواد هستند. برای جلسه فردا باید یه پلن خوب بنویسم برای شرح وظایف و اینکه ددلاین‌هامون چه جوریه! و این در حالیه که توی چند روز آینده هم امتحان دارم و هم ارائه! در وصف امتحان که فقط میتونم بگم پووووف! ارائه هم به شدت برام مهمه. علاوه بر اینکه 8 نمره داره. همونی که بهم پیشنهاد تدریس داده توی این کلاس هست و در واقع گند زدن و پس از باران...
ما را در سایت پس از باران دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : baranm2a بازدید : 184 تاريخ : جمعه 10 آذر 1396 ساعت: 1:47

دیشب تا 3 نصف شب هم‌ورک نوشتم. استاد اول کلاس صدا میکنه هم‌ورک‌ها رو می‌پرسه. تا ساعت 3 یه سرچ جامع و کامل کردم که استادو ضربه فنی کنم. ولی نتیجه چی شد؟ صبح خواب موندم و 1 ربع دیر رفتم سرکلاس و به این ترتیب خودم ضربه فنی شدم :)))))))))))))) اسکول اعظم هستم از کاشان! :| بعد رفتم کلاس تذهیب... یکشنبه‌ها نقطه عطف زندگی منه :) بعد کلاس تذهیب رفتم ایده بازار! تا همین الان درگیر اون بودم. یکی از بچه‌های ارشد به اسم فرزاد به تیم اضافه شده که فکر می‌کنم میشه روش حساب کرد. بسیار جدی و مودب و کاری! از ساعت سه نشستیم یه برنامه تپل ریختیم، گرچه قطعا بعدش مهندس نون میاد با صفر تا صدش مخالفت می‌کنه؛ ولی ما کار خودمونو می‌کنیم D: الان واسه پیگیری یه کار دیگه باید برم بیرون :/ و این در حالیه که 160 تا کار پس از باران...
ما را در سایت پس از باران دنبال می کنید

برچسب : گذراندید؟, نویسنده : baranm2a بازدید : 174 تاريخ : جمعه 10 آذر 1396 ساعت: 1:47

شبیه بازاری‌ها شده‌ام از نوع ایده‌ش!... دائم گوشی‌ام زنگ می‌خورد یا به محض اینکه وای فای روشن باشد با هزار و یک نفر باید صحبت کنم. فردا گزارشی از روند کار باید ارائه کنم! و مهندس نون فقط عدد و رقم می‌خواهد! چقدر باید... امروز تقریبا به استراحت و سر و سامان دادن به کارهای عقب افتاده گذشت. بار هستی تمام شد و کتاب جدیدم با عنوان "نامه به کودکی که هرگز زاده نشد" از اوریانا فالاچی را شروع کرده‌ام. زندگی نامه نویسنده را خواندم... دوره زندگی‌ش با جریان‌های فاشیسم ایتالیا همزمان بوده. فاشیسم یک جور ملی‌گرایی خودکامه است با رهبری موسولینی! یادم افتاد به کاشان گرایی خودکامه به رهبری خودم :) از فالاچی تا حالا کتابی نخوانده‌ام و فکر میکنم جالب باشد :) حیف که با کوهی از درس مواجه‌ام :| در حال حاضر من و پس از باران...
ما را در سایت پس از باران دنبال می کنید

برچسب : نشونویتو, نویسنده : baranm2a بازدید : 178 تاريخ : جمعه 10 آذر 1396 ساعت: 1:47

روی سنگ قبر آن بانو بنویسید علت فوت: آنقدر در موضوعاتی که هیچ تخصصی نداشت ارائه داد تا مرد! و البته حقش بود. اگه لجبازی نمی‌کردم و کوتاه می‌اومدم با اون پسره همزمان روی سرطان سینه کار کنیم الان بعد از این همه سرچ انقدر خنگ نبودم :/ فقط باید می‌رفتم بعد کلاس باهاش حرف می‌زدم و این کارو نکردم! چون معتقد بودم اون باید بیاد با من حرف بزنه :||||| حالا اینم هیچی. دو هفته پیش بدبخت اومد گفت خانم فلانی بیاید موضوع رو تقسیم کنیم عین گلادیاتورها روش شمشیر کشیدم و با اقتدار گفتم من موضوعم رو عوض کردم! شما هر چی میخواید میتونید بگید! که 7-8 ثانیه هنگ نگام کرد! واقعیتشو بخواید اینکه چرا این همه سعی کردم آدم بیشعوری باشم هنوز برای خودمم شفاف نیست. ولی مسلماً وقتی تا صبح بیدار موندم متوجه خواهم شد که سازش پس از باران...
ما را در سایت پس از باران دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : baranm2a بازدید : 202 تاريخ : جمعه 10 آذر 1396 ساعت: 1:47

لعنت پروردگار بر استادی که سر کلاس داستان تعریف میکنه و وقتی اسلایدهاشو میخونی مطلقاً هیچی سر در نمیاری! :/ 6 ماه میرن فرصت مطالعاتی شش سال برامون تعریف میکنن. آقا بیا درستو بده. چرا فکر میکنی خاطرات تو از نونوایی‌های خارج جذابه :| ویس‌هاشو گوش میدم ببینم چیزی ازش در میاد یا نه! قیافه‌م دیدنیه. مهشید میگه تو کلاس که احیانا همینقدر عاقل اندر سفیه نگاش نمیکنی :)))) میگم نه تو کلاس فکر میکنم تو گوانتانامو دارم شکنجه میشم. فقط به خودم  5 دقیقه‌ای یه بار میگم طاقت بیار رفیق! الان تموم میشه :| + چه خوبه وبلاگ هست من میام یه دور غر میزنم، خالی میشم میرم پی زندگیم :) شب میام گزارش میدم از کارام! اگه تا آخر جلسه 14 نخونده بودم دعوام کنید. شنبه امتحان دارم :(برچسب‌ها: دانشجویی در پایتخت, دموکراسی تو پس از باران...
ما را در سایت پس از باران دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : baranm2a بازدید : 202 تاريخ : جمعه 10 آذر 1396 ساعت: 1:47